خبرنگار سرویس جهان مشرق برای بررسی بیشتر ابعاد این اقدام تروریستی و انگیزهها و پیامدهای احتمالی آن با «اوکان آلتیپمارک» مشاور روابط واشنگتن-آنکارا و کارشناس مسائل ترکیه مستقر در استانبول گفتوگو کرده است. آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبه مشرق با این کارشناس ترک است.
به نظر شما چه انگیزه یا انگیزههایی پشت این ترور بوده است؟ تخریب روابط آنکارا-مسکو؟ واکنش به نقش روسیه در آزادسازی حلب؟ یا انگیزههای دیگر؟
آنگونه که از شعارها و اظهارات خود ضارب به نظر میرسد، این اقدام در واکنش به شکست جهادیها یعنی «ارتش آزاد سوریه» و از دست دادن کنترلشان بر حلب انجام شده است. با این حال، هنوز زود است که در اینباره نتیجهگیری کنیم. ضمناً [شواهد عجیب و] پیچیدگیهای خاصی هم در اینباره وجود دارد.
افسر پلیسی که سفیر روسیه را ترور کرد، به وضوح عضو جنبش گولنیسم بود، [از بچگی] تحت نفوذ گولنیسم بزرگ شده و آموزشهای پلیسی را در آکادمیای دریافت کرده بود که کنترل گولنیستها بر آن آکادمی واقعیت شناختهشدهای بود. بنابراین انگیزههای ضارب هنوز به طور قطعی مشخص نیست و باید بیشتر بررسی شود.
«آندری کارلوف» در مقام سفارت روسیه در ترکیه، نقش برجستهای در مسائلی مانند بهبود روابط میان دو کشور داشت. اگر روسیه به این نتیجه برسد که دولت ترکیه پشت این ترور بوده، یا دستکم در وقوع این ترور مقصر بوده و کمکاری کرده است، چه بلایی بر سر روابط دو کشور خواهد آمد؟
درست است که به نظر میرسد روسیه و ترکیه به هم نزدیکتر شدهاند، اما مشخص نیست که این بهبود روابط چه اندازه واقعی است. من فکر میکنم این روابط هنوز شکننده هستند و دو طرف صرفاً تلاش دارند تا از این بهبود ظاهری روابط استفاده کنند تا بتوانند خود را در جایگاه مذاکره با کشورهای دیگر در رابطه با موضوعات منطقهای قرار دهند.
تمرکز اردوغان و حزب عدالت و توسعه بر دادن قدرت مطلق و نامحدود به اردوغان است. این هدف، از انتخابات پارلمانی 7 ژوئن 2015 به بعد تبدیل به عقدهای در دل اردوغان شده است، تا جایی که «برهان کوزو» مشاور وی، بلافاصله پس از انتخابات در صفحه توئیتر خود نوشت: «مردم هرج و مرج را به آرامش/صلح ترجیح دادند.» همانطور که همه ما میدانیم، عقدههای درونی، به ندرت، و بلکه هیچوقت، نتایج مثبت به دنبال نخواهند داشت. هرج و مرج در ترکیه هم از ماه بعد از انتخابات یعنی جولای سال 2015 آغاز شد.
طبق گزارشها، مهاجم یک افسر سابق پلیس ترکیه بوده است؟ چگونه ممکن است یک فرد در تشکیلات دولتی ترکیه کار کند، اما نهایتاً آنقدر به افراطگرایی رو بیاورد که به یک سفیر خارجی در کشورش حمله و او را ترور کند؟
از آنجا که ضارب بدون عبور از دستگاه اشعه ایکس و تنها با نشان دادن کارت شناسایی پلیسی خود وارد نمایشگاه شده، میتوان نتیجه گرفت که او هنگام ارتکاب جرم هنوز هم یک افسر فعال پلیس بوده است. البته این مسئله هم بسیار عجیب است، چراکه روابط ضارب با جنبش گولنیستها بر هیچکس پوشیده نبوده است، اما همچنان به وی اجازه داده شده تا در نیروی پلیس باقی بماند.
البته از زمان کودتای ناموفق 15 جولای 2016 تا کنون، از این موارد عجیب و غریب زیاد وجود داشته است. بسیاری از اعضای جنبش گولنیسم یا بیشتر افرادی که در سالهای اخیر حمایت آنها از گولن کاملاً شناختهشده بوده است، اجازه پیدا کردهاند تا همچنان سِمتهای قبلی خود را حفظ کنند. جالب است بدانید، حتی «رشاد پتک» رئیس کمیسیون بررسی کودتای نافرجام در مجلس ترکیه هم قبلاً گولن را تمجید و حتی از مخالفان او انتقاد میکرده است[2].
با این وجود، به نظر میرسد این اندازه افراطگرایی در میان اعضای دولت ترکیه پدیده جدیدی باشد. به عنوان مثال، همین افسر پلیس که سفیر روسیه را ترور کرد، وقتی حزب عدالت و توسعه در اولین انتخابات خود پیروز شد، تنها 8 سال داشت. بنابراین او نتیجه نسل جدید ترکهای به اصطلاح «مذهبی» است. به نظر من، این تعریف اسلامگرایانه از «مذهبی» میتواند و باید مورد بحث قرار گیرد، چراکه ما طی بیش از 20 سال گذشته هر روز نتیجه سیاستهای آن در سراسر جهان را دیدهایم.
گفته میشود ضارب پس از ترور سفیر روسیه گفته «تنها مرگ میتواند من را از اینجا ببرد.» این یعنی میدانسته که از این اقدام تروریستی جان سالم به در نخواهد برد. چه انگیزهای موجب میشود تا یک نفر جان خود را برای انجام یک اقدام تروریستی فدا کند؟
از نظر من هم این اقدام تروریستی شبیه به نوع دیگری از یک حمله انتحاری بوده است. خود من شخصاً به این موضوع فکر کردهام که چه چیزی باعث میشود یک نفر حاضر باشد برای انجام یک اقدام تروریستی خودش را بکشد. اولین نکته این است که آن فرد باید از همان ابتدای کودکی شستوشوی مغزی شده باشد. دوماً، مراحل رشد آن فرد به عنوان یک انسان باید توسط شرایط اجتماعیاش به گونهای رقم بخورد که وی به جایی برسد که ارزش خود را «هیچ» بداند.
وقتی فرد ارزشی برای خودش قائل نشد، تنها نکته باارزش در زندگیاش هدفی میشود که از همان سنین کودکی به او تحمیل شده است. در این شرایط، فرد که خودش را هیچ میداند، هیچ دلیلی برای زندگی ندارد، مگر رسیدن به هدفی که حاضر است «خود بیارزشش» را فدای آن بکند؛ که [این هدف در میان تکفیریها] یک هدف اسلامگرایانه است: همان «خلافت جهانی» جنونآمیزی که هرگز نمیتواند وجود داشته باشد.
ایران و سوریه و برخی کشورهای دیگر از همان آغاز بحران در سوریه به اردوغان هشدار داده بودند که پشتیبانیاش از تروریستها در نهایت دامن خود ترکیه را خواهد گرفت. آیا میتوان این حادثه را یک نمونه از تأثیرات سیاستهای اردوغان درباره سوریه دانست؟
کاملاً. همه افراد، از جمله مقامات فوقالعاده باتجربه سابق، بازنشسته و یا کنونی در حوزه نظامی و دیپلماتیک در ترکیه، به شرط آنکه از متعصبهای حزب عدالت و توسعه نباشند، همینگونه فکر میکنند. نظر خود من این است که دولت ترکیه دارد نقش بازوی عربستان و قطر را بازی میکند که متأسفانه تحت حمایت آمریکا و غرب و همینطور اسرائیل هستند. بودجهای که عربستان و قطر در اختیار سیاستمداران، اندیشکدهها و نهادهای آمریکایی و غربی قرار میدهند، موجب شده تا غرب از سیاستهای این دو کشور حمایت کند.
به نظر میرسد اسرائیل تنها بر ایران تمرکز دارد و غربیها هم صرفاً متوجه روسیه هستند. من فکر میکنم عربستان و قطر هم دارند از همین تمرکز آمریکاییها و غربیها بر دشمنی با روسیه و ایران، به نفع خود استفاده میکنند.